اسطورهی گیلگمش قدیمیترین داستان دنیاست که بر روی ۱۲ لوح با قدمت بیش از ۴ هزار سال حکاکی شده. این الواح مربوط به زمان سومریان بوده و در میانرودان کشف شدهاند.
گیلگمش پادشاه شهر اوروک است.فردی که تمام لذت های جهان از ثروت و زن و شراب و …در اختیار اوست و تا اراده کند به آسانی به هر آنچه دست نایافتنی است می رسد
اما در مسیر زندگی با مفهوم مرگ آشنا می شود وپوچی زندگی ،خود را به او نشان می دهد
اسطوره گیلگمش پیشینه ترین داستانی است که هزاران سال قبل ،از انسانی به نامگیلگمش ،سخن می گوید که در جستجوی مهمترین سوال بشریت است
در اینجاست که با عمق زندگی روبرو می شود ؟و می پرسد :مرگچیست ؟آیا جاودانگی وجود دارد ؟
عموما افرادی که با این سوال برخورد می کنند یا چون صادق هدایت مسیر خودکشی را انتخاب می کنند یا چون کامو ،ژان پل سارتر ،کافکا و اونامونو از عمق این پرسش ،متوجه درد و رنج های وجود انسان می شوند و یا مانند مولانا مرگ را به گونه ای متعالی در می یابند
بسته به هر شخصیتی در طول تاریخ ،هزاران مواجهه با مرگ پیش روی ماست
گیلگمش با غم بزرگی دست و پنجه نرم می کند و حماسه تراژیکی را از خود بر جای می گذارد
او در برهه ای از زندگی ،لذت های اپیکوری را تجربه کرده وخوش بودن در هر لحظه را تجربه کرده است ولی حالا می بیند که این همه تلاش های او برای بودن وبهره بیشتر از زندگی ،در نهایت به مرگختم می شود حالا تردیدها او را در بر می گیرد که اکنون که پی به عظیم ترین رنج انسانی یعنی مرگ برده است چه چیزی در انتظار اوست
آیا گیلگمش می تواند عقربه های ساعت زمان را به عقب برگرداند و از نو شروع به زندگی کند ؟
آیا گیلگمش می تواند از مرگ رهایی یابد ؟
آیا جاودانگی در این دنیا وجود دارد ؟
گیلگمش اولین مسافر جاده رو به پایان زندگی است که با پرسشی از مرگ روبرو می شود
گیلگمش این اسطوره بین النهرینی پیش از هزاره های تاریخی بشر ،با خود تنها می شود تا راز زیستن انسان را دریابد
دیدگاهتان را بنویسید