شخصیت های فرازمانی و فرامکانی چون گوته ،شکسپیر و مولانا و حافظ را نمی توان در گوشهای از تاریخ محصور کرد ،چراکه نهاد پرسشگر آدمی از دغدغة عشق،حقیقت ،آزادگی تهی خواهد شد
حق این است که شعر حافظ ،برای نسل امروز ما ،همان اندازه زیستنی و تجربهشدنی است که برای مردمان اعصار پیشین.
حافظ حکیمی است که در اثر مطالعات انفسی به لایه های درون وجود انسان غواصی کرده و با تمام ابعاد وجودی انسان آشنا شده است
حافظ مرزهای زمانة خویش را درنوردیده و به جاودانهترین آفاق و ساحات حکمت و سخن رسیده است.
آنجا که رندانه از تزویر صوفی شهر یاد می کند
آنجا که زاهد را رسوا می سازد که از ترس دلبستن به آنچه حرام می داندو از دست دادن بهشت ،تمامی خوشی های جهان را برخود و دیگران حرام می کند
آنگاه که از منش ریاکارانة امیر مبارزالدین و امثال او دلتنگ است، به طعن و طنز آنها را زاهد خودبین و محتسب مینامد و فریاد میزند:
در آستین مرقع پیاله پنهان کن
که همچو چشم صراحی، زمانه خونریز است
یا رب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینة ادراک انداز
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانة تزویر و ریا بگشایند
آنجا که از درس های تقلیدی می گریزد و به کوی پیر مغان می رود تا حقیقت ناب را ،به دور از انباشتگی محفوظات کتاب ها بیاموزد
آنگاه که تن به هیچ طریقِ پر از تزویر و ریا نمی دهد و مسیر عبور خود را با کمال آزادگی ،از کوچه رندان بر می گزیند
آنجا که زیستن در لحظه را به آدمی می
آموزد و از بند تعلقات زمانه رها می شود
همواره حافظ به من ،بشر امروز ،می آموزد که زیستن آزادانه از تمامی عیش های جهان ،شیرین تر و ماندنی تر است و این باده ناب او، برای تمامی زمان ها و مردمان اعصار است
دیدگاهتان را بنویسید