وبلاگ

تسلاى این جهان این است که 
رنجِ مُدام و پیوسته وجود ندارد. 
غمی می‌رود و شادی‌ای باز زاده می‌شود.
این‌ها همه در تعادل‌اند. 
این جهان جهانِ جبران‌هاست…
#آلبر_کامو
آنگاه زنی پای پیش نهاد و گفت: برای ما از غم و شادی سخن بگوی
پیامبر گفت : شادیهای شما همان غمهای شماست که نقابش را برداشته است. و چاهی که خنده هایتان از آن می جوشد همان است که از اشکهایتان پر شده است.
و چگونه جز این تواند بود؟
هر چه غم ژرفتر وجود شما را می کاود، گنجایشی فراختر برای شادی خواهید داشت.
آیا سبوی شرابتان همان سوخته جانی نیست که از کوره کوزه گران بیرون آمده است؟
و آیا آن عود که آهنگش جان شما را می نوازد همان چوبی نیست که دلش را با تیغ تیز، تهی کرده اند؟
وقتی شاد و خرم هستی به ژرفای قلبت نظر کن تا ببینی که این قلب همان است که تو را غمگین کرده بود، و هنگامی که غم بر تو چیره شده است باز در قلب خود نگاه کن تا ببینی که براستی در فراق آنچه قلبت را از شادی پر کرده بود گریه می کنی!..
بعضی می گویند شادی از غم عظیمتر است، و بعضی دیگر گویند که چنین نیست بلکه غم بر شادی چیرگی دارد،
اما من با تو می گویم که غم و شادی از هم جدایی ناپذیرند. آنها با هم نزد تو می آیند و هنگامی که یکی از آن دو در کنارت نشسته است بیاد آر که آن دیگری نیز در بستر تو به خواب رفته است…
کتاب: پیامبر | جبران خلیل جبران
و مولانا در دفتر پنجم مثنوی :
هر دمی فکری چو مهمان عزيز
آيد اندر سينه ات هر روز نيز
فکر را ای جان به جای شخص دان
زانک شخص از فکر دارد قدر و جان
فکر غم گر راه شادی می زند
کارسازيهای شادی می کند
خانه می روبد به تندی او ز غير
تا در آيد شادی نو ز اصل خير
می فشاند برگ زرد از شاخ دل
تا برويد برگ سبز متصل
«وقتی غمی به سینه مان راه پیدا می کند، اغلب در جستجوی راهی برای بیرون راندن آن بر می آییم، و چه بسا هم که در این راه ناکام می مانیم.
اما اگر غم را یک پیام آور بدانیم، دیگر چرا باید بلافاصله او را از در بیرون انداخت؟ بگذار با او به گفتگو بنشینیم، و روشن شدن مقصدها و راه هایی تازه را چشم بداریم.
#زهراغریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh

دیدگاهتان را بنویسید

اگر سوالی دارید بپرسید ادمین سایت  در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.

وب سایت غریبیان لواسانی