عشق واژه ای است که به اندازه ساحت آدمیان معنا می یابد .
مولانا #عشق را در مرتبه زمینی پلی به سوی حقیقت می داند .
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان شه رهبر است
اما عشقی که او بدان نظر دارد و آن را طبیب علت ها می داند ماهیت انسان را دگرگون می نماید .
عاشق اخلاقی ترین فرد انسانی است ،چون عشق او را صافی می کند .عشق انسان را لطیف و نرمخو می سازد .بنا به فرمایش مولانا ،یزید هم اگر #عاشق می شد بایزید می شد .
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
اوز حرص وجمله عیبی پاک شد
فردی که دل در گرو شهوات خویش است و خودخواهانه و مالکانه معشوق را تنها جسمانی می خواهد ،عاشق نیست .در عشق ،روح وجسم هر دومهم هستندو عاشق در تلطیف روح خود ،با جسم معشوق
نیز به وحدت می رسد .
عشق هایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عشق بدون هیچ اراده ای سراغ انسان می آید و آدمی آن را انتخاب نمی نماید .
در داستان شاه و کنیزک ،شاه به ناگاه از عشق کنیزک به عشق طبیب و معشوق ازلی می رسد و تکامل روح او در این مسیر روی می دهد .
از نظر #مولانا خداوند نیز عاشق است وعشق وصف ایزدست وانسانی که عاشق است ،خدایی تر از آنی است که عاشق نیست .
دیدگاهتان را بنویسید