• نوشته ها و اندیشه ها
  • کتاب ها
  • باغ سبز عشق
  • خاطرات من
  • دوره های جدید
غریبیان لواسانی
ورود
[suncode_otp_login_form]
گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟
غریبیان لواسانی
  • نوشته ها و اندیشه ها
  • کتاب ها
  • باغ سبز عشق
  • خاطرات من
  • دوره های جدید
شروع کنید
0

وبلاگ

غریبیان لواسانی > باغ سبز عشق > داستان زندگی مولانا (21) درد بودن

داستان زندگی مولانا (21) درد بودن

شهریور 4, 1400
ارسال شده توسط zgladmin
باغ سبز عشق

داستان زندگی مولانا قسمت  بیست و یکم  – درد بودن

 – نویسنده : غریبیان لواسانی 

 – گوینده : فخر

صبح بود و جالیزارهای هندوانه و کدو تنبل ،مثل پیراهن زنی که جابجا گل های قرمز و نارنجی بر آن نقش بسته باشد،در باد تکان می خورد .اما هندوانه ها و کدو تنبل ها ،همچنان سنگین به زمین چسبیده بودندو خیالشان راحت بود که باد نمی تواند کاری با آنها بکند .باد حوصله اش از تکان دادن آنها که سر رفت به سراغ مزرعه گندم رفت که قد کشیده بودند و در خیال چیده شدن ،به راحتی خود را به آغوش باد می سپردند .
باد هر وقت که به این نقطه دنیا یعنی قونیه می رسید یک جا زردی می دید و یک جا سبزی و یک جا …و دلش غنج می زد که جای زمین باشد و هی رنگ عوض کند .
بعد باد خودش را رساند به خرمن و پیچید دور خیش خرمن کوب و آنوقت بود که گندم ها به هوا بلند شدند و توی چشم گاو سفیدی رفتند که خیش بر آن بسته شده بود .گاو ما کشید و‌لحظه ای بعد بی خیال باز به راهش ادامه داد .باد که هوس شیطنت کرده بود به دورها خیره شد تا جای دیگری برای بازی بیابد و‌توی یک چشم بهم زدن ،خودش را به مدرسه رساند و از پنجره نیمه باز به داخل یکی از اتاقها رفت و خودش را ولو کرد روی انبوهی از کاغذها که کف اتاق ،روی هم مرتب چیده شده بود و کاغذها را بر هم زد و به هوا بلند کرد .
جلال الدین محمد که خبر از بازیگوشی باد نداشت ،فقط به رقص کاغذها با باد نگاه کرد و نه بلند شد که آنها را از دست باد بگیرد و‌نه پنجره را بست که باد را اسیر خود کند تا نوشته هایش را با خود نبرد .
مولانای جوان صدای باد را می شنید که به او می گفت :اگر این داشته های توست ،پس چرا با یک تکان انگشت های من از دست می رود و‌اگر از آنِ تو نیست چرا اینقدر به آن چسبیده ای؟

عالِم جوان به کنار پنجره رفت و به دور دست ها خیره شد .درِاتاق چند ضربه نواخته شد و‌گوهر خاتون به اتاق آمد .پیراهنی فیروزه ای به تن داشت و سربندی نقره ای بر سر بسته بود .کنار مَردش ،کنار پنجره ایستاد .جلال الدین به چشمان سیاه و درشت همسرش نگاه کرد ،قطره اشکی همیشه در چشمان او بود که آن را براق و درخشان می کرد .رو به او کرد و به ملایمت گفت :آنچه در اینجا در نزد پدر آموخته ام کفایت نمی کند ،باید به دمشق و حلب بروم ،اما ناراحتم که تو را تنها می گذارم .
زن زیبا فقط سرش را تکان داد ،اما مرد ته چشمان او همان قطره اشک همیشگی را دید که بزرگتر و درخشانتر شده بود .ای کاش می توانست مثل همه مردان باشد .مردانی که صبح بیدار می شوند ،به کار حجره و بازار مشغول می شوند و غروب به خانه هایشان باز می گردند و با استکانی چای و مهربانی زن ،تمام جهان را در تسخیر خود می بینند .اما آنوقت عشق به آموختن را چه می کرد ؟
مدرسه حلاویه دمشق منتظر او بود .شیخ برهان الدین محقق از او خواسته بود که به آنجا برود و از درس شیخ کمال الدین بن عدیم برخوردار شود .


Telegram


Instagram

هر روز خواننده مطالب جدید در  کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام  باشید

سایر بخش ها ی کتاب

برچسب ها: داستان زندگی مولانا
قبلی داستان زندگی مولانا (20) ترمذی
بعدی داستان زندگی مولانا (22) اسرارباطن

پست های مرتبط

مهر 4, 1400

داستان زندگی مولانا (36) حُسام الدین چَلَبی

zgladmin
ادامه مطلب

مهر 2, 1400

داستان زندگی مولانا (35) صلاح الدین زرکوب

zgladmin
ادامه مطلب

شهریور 31, 1400

داستان زندگی مولانا (34) قمار عاشقانه

zgladmin
ادامه مطلب

شهریور 25, 1400

داستان زندگی مولانا (31) راز شمس

zgladmin
ادامه مطلب

شهریور 23, 1400

داستان زندگی مولانا (30) شمس الدین را بیاب

zgladmin
ادامه مطلب

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

Archives

  • می 2025
  • ژوئن 2023
  • ژوئن 2022
  • دسامبر 2021
  • اکتبر 2021
  • سپتامبر 2021
  • آگوست 2021
  • جولای 2021
  • ژوئن 2021
  • می 2021
  • آوریل 2021
  • مارس 2021
  • فوریه 2021
  • ژانویه 2021

Categories

  • Uncategorized
  • کتاب ها
  • نوشته ها و اندیشه ها
وب سایت رسمی سرکار خانم غریبیان لواسانی
دسترسی سریع
  • نوشته ها و اندیشه ها
  • دوره های برگزارشده
  • تماس با ما
  • قوانین سایت

برای اطلاع از دوره های جدید و شرکت در رویدادها با ما همراه باشید

© 1401. تمامی حقوق مادی و معنوی این وب‌سایت متعلق به "سرکار خانم غریبیان لواسانی" می‌باشد طراحی شده توسط RLN
Facebook Youtube Whatsapp Instagram Vimeo Telegram

اگر سوالی دارید بپرسید ادمین سایت  در اسرع وقت با شما تماس می گیرند.

وب سایت غریبیان لواسانی