میان لحظه ها ایستاده ای اما به هیچ لحظه ای تعلق نداری .
هراکلیتوس فیلسوف یونان باستان می گفت :در یک رودخانه نمی توان دوبار شنا کرد و مولانا جهان را غیر ایستا می داند که قیامت های بی شماری بر آن می گذرد :
پس تو را هر لحظه مرگ ورجعتی است
#مولانا باور دارد که ما و جهان پیرامونمان در هر لحظه مرگی را تجربه می کنیم و جهان، مدام در حال خلقی دوباره است و از نیستی به هستی می رسد و از هستی زائل می شود و لباس جدید بر تن می کند .در این صیرورت ،هیچ امری کهنه نمی شود .
اما همو باور دارد که در جهان واقعیت ،تو حاکم بر لحظه هایت نیستی اما در #جهان_درونی ات می توانی خارج از این حیطه ،به آنات ولحظات متصل شوی وبه زمان ازلی بپیوندی و در نشئه های #انفسی ،تنفس کنی .
در مثنوی ،در داستان #پیر_چنگی در دفتر اول ،مولانا می فرماید :
همچو جان ،بی گریه و بی خنده شد
جانش رفت و جان دیگر ،زنده شد
حیرتی آمد درونش آن زمان
که برون شد از زمین وآسمان
جست وجویی ورای جست وجو
من نمی دانم ،تو می دانی بگو
غرقه ای نی که خلاصی بایدش
یا به جز دریا ،کسی بشناسدش
وصل و ملحق شدن به عالم سرمدی ،در چنین زمان هایی ایجاد می شود .عشق حقیقی ما بین دو انسان ،در چنین آناتی به وقوع می پیوندد و آنچه ما باید در اندیشه #حافظ شیرازی به درک آن برسیم ،همین آنات و لحظه های بی زمان می باشد .
اصولا نزدیک شدن به متون عرفانی، بخصوص تذکرة الاولیا حضرت عطار، بدون درک عالم انفسی امکان ندارد .
چرا که ابعاد وجودی انسان است که #زمان را برای انسان تفسیرمی کند.
تعالی زمانی ای که برای بعضی از انسان ها به وجود می آید آن ها را به یک وحدت می رساند که گوته را از سرزمین آلمان ،مرید حافظ می نماید .
رسیدن به قلمروی فراتر از محدودیت های ذهن ، آدم ها را وارد اقلیمی فراتر از زمان و مکان می نماید که احکام زمان بر آن جاری نمی باشد .
گویی همه آنها در لحظه هایی متوقف شده اند و به آن اصل بی زمانی پیوسته اند .
در خلق اثر هنری و در اختراعات نیز ،فرد وارد حیطه ای لازمان می شود و در عالم درونی و انفسی ،آماده دریافت حقایق می شود و به کشف وخلق اثر هنری می انجامد و این لبریزی از حضور که خارج از حیطه ذهن است ،انسان را به #آنِ جاودانه ای می رساند که بی توصیف است .
دیدگاهتان را بنویسید