مولاناو سفر رنج
بهمن 6, 1399
ارسال شده توسط zgladmin

مولانا در شعر گریختن مومن و بیصبری او در بلا
به اضطراب و بیقراری نخود در دیگ ،زمان جوشیدن و تلاش برای بیرون پریدن تشبیه میکند.
بنگـــر اندر نخــودی در دیگ چون میجـــهد بالا چو شـــد زآتش زبون
هر زمان نخــــود برآید وقت جوش بر ســـر دیگ و برآرد صد خروش
که چـــرا آتـش به من در مـیزنی؟ چون خریدی؛ چون نِگونَم میکـنی؟
داستان این گونه شروع میشود که دانهی نخودی که در یک دیگ آب جوش، در حال پخته شدن است و به خاطر جوشش آب، آرام و قرار ندارد، به کدبانو اعتراض ميكند که به چه دليل مرا در آتش مرا میسوزانی و از بین میبری در حالی که که مرا با آن قیمت از بازار خریدهای؟
میزنــــد کفلیز کــــدبانو کـــه نی
خوش بجوش و بَر مَجه زآتش کنی!
زآن نجوشانم که مکــــروه منـــی
بلـــکه تا گیری تو ذوق و چاشنـی!
تا غـــذا گـــردی بیامیزی به جـان
بهر خـــواری نیستت این امتحـان!
آب میخوردی به بُستان سبـز و تر
بهر این آتش بُد است آن آبخـور
مولانا در این داستان تصویرگر موجودات است در رنجی که در زندگی می کشند و کمال انسان را در صیقل خوردن در سختی ها و از خامی به در آمدن می داند
کدبانو خداوند است و نَخود که مولانا آن گیاه کوچک را به اصرار با فتحه نه ضمه می خواند و نشانه نه گفتن به خودیت ماست ، نخود هر کدام از ما انسان ها هستیم که باید از خودیت مان بیرون بیاییم و در مسیر سختی کامل شویم
ایمان هم در حقیقت، آنجایی به وقوع می پیوندد که در سفر رنج ها ،من تعلقات خودم را بیرون بیفکنم وبا خود صادق خودم روبرو شوم
#زهرا_غریبیان_لواسانی
@baghesabzeshgh
برچسب ها:
نوشته ها و اندیشه ها
دیدگاهتان را بنویسید